سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هر از گاهی تکرار می شود

روزهایی به یاد آمد که نباید... صحنه ای را دیدم که نشاید... و لحظه هایی که باید...
» نظر

هر از گاهی تکرار می شود

روزهایی به یاد آمد که نباید... صحنه ای را دیدم که نشاید... و لحظه هایی که باید...
» نظر

از امروز بگو...

 

???????? ????????

 

مردی، عارفی را دشنام داد، ولی او هیچ نگفت و آن ده را ترک نمود.

 

مرد را گفتند که دانی چه کس را ناسزا گفتی؟

 

گف: ندانم!

 

گفتند: او عارف بزرگی است.

 

پس مرد بر زندگی اش بیمناک گشت. در پی اش رفت و روزی دیگر

 

او را یافت. بر پایش افتاد و طلب بخشایش کرد.

 

عارف گفت: تو کیستی و چه می خواهی؟ طلب عفو از چه روی است؟

 

گفت: دیروز تو را دشنام دادم، حال نادم هستم و طلب بخشش دارم.

 

عارف گفت: از امروز بگو، من از دیروز هیچ ندانم.

 

 

"گذشته را در گذشته بگذارید!"

 

 

 


» نظر

دهه ی پنجاهی طی راز


» نظر

بدون شرح...


» نظر
   1   2      >